شما هم از دست افکار منفیتون نمی دونین کجا فرار کنید؟

آیا شما هم از افکار منفی سردرد و معده درد گرفتین؟                   

تاثیر افکار منفی روی جسم. تاثیر افکار منفی روی سلامتی و بدن. تاثیر احساسات منفی روی بدن. سرای این تو هستی

از دست افکار منفیتون خسته شدین؟

یا حتی بعد از مدتی زخم معده و تیروئید کم­کار و پرکار  اومده سراغتون؟ 

اطلاع دارین که به دلیل افکار منفی و قرار گرفتن در فرکانس بیماری، بیماری اتفاق می­فته؟

آیا خبر دارین اگر بتونیم افکارمون رو کنترل کنیم. این بیماری­ها و عوارض ما رو اذیت نمی­کنه؟

اگه دوست داری در این­باره بیشتر بدونی حتما این مقاله رو بخون تا با هم یاد بگیریم که چجوری افکار منفی ما روی احساس ما و احساسات منفی ما روی عملکرد سلول­های بدن ما تأثیر می­گذاره که منجر به بیماری می­شه….


تو این مقاله به موارد زیر پرداخته شده

1- انسان ارتشی 50 تا 100 تریلیونی از سلول­های هوشمنده!!! شما خود را در آینه به چه شکل می­بینید؟

2- جنس افکار و احساس و تاثیری که روی هم می­گذارن.

3- داستان ایجاد یک بیماری با افکار منفی( این داستان واقعیست).

ابتدا باید بدونیم:

در گذشته علم بر این مبنا بود؛ این ژن‌ها هستند که بیماری رو ایجاد می­کنن و سرنوشت ما در در دست DNA است و اگر در خانوادهای افراد زیادی بر اثر بیماری قلبی فوت می­کردن، احتمال بیماری قلبی رو در اون خانواده بالا می‌دونستیم، اما حالا اپیژنتیک به ما می­گه:

ژن، عامل بیماری زا نیست. بلکه این محیطه که ژنهای ما رو برنامه­ریزی می‌کنه تا بیماری ایجاد بشه و نه فقط محیط بیرونی، بلکه محیط درونی بدن نیز در این مسأله مؤثره. مقاله ژن عامل بیماری زا نیست.

انسان ارتشی 50 تا 100 تریلیونی از سلول­های هوشمنده!!! شما خود را در آینه به چه شکل می­بینید؟

این قسمت رو با یک سوال از شما عزیزان شروع کنیم

شما خودتون رو در آینه به چه شکل می­بینید؟ یک انسان واحد؟

یک ارتعاش؟ یک فرکانس؟

پاسخ این سوال خیلی به ما کمک می­کنه تا شناخت بهتری از خودمون داشته باشیم.

شاید وقتی به صورت کلی به بدنمون نگاه کنیم، احساس کنیم که یک موجود واحد هستیم. در حالی که ما تشکیل شدیم از 50 تا 100 تریلیون سلول فوق هوشمند که هر کدام از این سلول­ها هوش و زندگی خودش رو داره.

هر کدام از تمام این سلول­ها یک فرکانس و ارتعاش داره یعنی یک میدان مغناطیسی در اطراف خودش ایجاد می­کنه. و شما انرژی الکتریکی در درون خودتون دارید که می‌تونه یک شهر رو یک هفته روشن نگه داره!!!

عجیبه اما حقیقت داره.

پس شما یک موجود واحد ضعیف که بی دلیل مریض بشه نیستین. بلکه یک انرژی بی نهایت هستید.(مقاله انسان انرژیست) که طبق قانون جذب اتفاق­هایی رو تجربه می­کنید که باهاشون در یک فرکانس قرار بگیرین و بیماری هم فرکانس مخصوص به خودش رو داره.  

حالا تصور کنید 50 تا 100 تریلیون سلول همزمان با هم فکر منفی و حس منفی رو تجربه کنند. یعنی همه این سلول‌ها ارتعاش و انرژی پایین رو به جهان مخابره کنن(مقاله این جهان انرژیست).

قانون جذب می گه در این جهان پدیده های هم فرکانس در کنار هم قرار می گیرند که این قانون رو مولانا شاعر ایرانی 800 سال قبل کاملا با بیان شیوا مطرح کرده:

در جهان هر چیز چیزی جذب کرد                                       گرم گرمی را کشید و سرد سرد

قسم باطل باطلان را می‌کشند                                         باقیان از باقیان هم سرخوشند

ناریان مر ناریان را جاذب‌اند                                                نوریان مر نوریان را طالب‌اند

قانون جذب برای امروز و دیروز نیست. بلکه علم فیزیک کوانتوم در حال واکاوی مسائلیه که عرفا و سالکان راه خدا اون رو با چشم جان می دیدند. گذشته از تمام این موارد با توجه به این همه شواهد فکر کنید که شما از صبح تا شب با افکار منفی سر و کله بزنید.

با توجه به قانون جذب و این­که تمام این جهان از انرژیست، اتفاقی که در این جسم می­افته چه خواهد بود؟ چیزی به جز بیماری؟ پس شاید بشه گفت بیماری حاصل قرار گرفتن 50 تا 100 تریلیون سلول در ارتعاش و فرکانس پایینه.

در ضمن بیماری فقط یکی از نتایج فکر و حس منفی می­تونه باشه. افکار منفی هزاران اتفاق رو می­تونن رقم بزنن که حس منفی بیشتری رو وارد زندگی انسان کنن.

 

جنس افکار و احساسات ما و تأثیر اونها رو همدیگه:

تو این قسمت در مورد جنس افکار و احساسات و تأثیر اونها رو هم دیگه صحبت می­کنیم. شما فکر می‌کنید افکار منفی و مثبت شما از کجا میان؟  

در گذشته دانشمندان فکر می‌کردند همه چیز در مغزه. اما بعد از مدتی به این نتیجه رسیدند که اگر همه چیز در مغزه پس چرا وقتی یک شخص می‌میره دیگه مغزش هیچ کارکردی نداره؟

اما بعد از مدتی دریافتند که مغز انسان نقش سخت­افزار رو داره و ذهن یا افکار از جایی دیگه نشات می‌گیره و جنسش از انرژیه. در واقع مغز جایی برای قرار گرفتن ذهنه.

فعلا که شخصی در جهان نمی­دونه افکار از کجا میان اما مغز در تولید افکار نقشی نداره. خلاصه تمام این موارد جنس افکار و احساسات انسان از انرژیه و یک میدان مغناطیسی مخصوص به خود رو ایجاد می­کنه. در نهایت هم این افکار منفی یا مثبت هر شخصی رو در یک ارتعاش و میدان فرکانسی خاص قرار می­ده.

تحقیقات نشون داده که هر فکر منفی یا مثبت باعث ایجاد یک واکنش شیمیایی در جسم می­شه و هیچ فکری نیست که هیچ عواقبی نداشته باشه. یعنی از 60 تا 70 هزار افکار مثبت و منفی در طول روز دقیقاً به همین میزان واکنش شیمیایی در بدن ایجاد و باعث ترشح هورمون لذت یا استرس می­شه.

می شه به این نتیجه رسید که ما با افکار منفی و مثبت خودمون داریم حس بد یا خوب رو ایجاد می­کنیم. هر فکر منفی یا مثبت باعث ایجاد یک حس می­شه.

تاثیر افکار منفی روی جسم. تاثیر افکار منفی روی سلامتی و بدن. تاثیر احساسات منفی روی بدن. سرای این تو هستی

می دونستین که افکار شما احساساتتون رو خلق می کنه؟

مثلا وقتی به اولین دیدار خودتون با عشق زندگیتون فکر می­کنید تمام جسم شما یک واکنش شیمیایی رو تجربه می‌کنه. این واکنش در جسم شما منجر به تولید یکی از این 4 هورمون لذت می­شه:

دپامین- اندروفین- اکسی­توسین- سراتونین

حس مثبت حاصل از این خاطره فکر مثبت بعدی رو ایجاد می‌کنه و شما اگر بیست دقیقه به یک اتفاق مثبت فکر کنید در حال ایجاد این هورمون‌ها هستید.

حالا اگر به موارد منفی فکر کنید یا دایره افکار شما مدام روی مسائل منفی و ناخوشایند بچرخه. باز هم در حال ایجاد یک واکنش شیمیایی در جسم خود هستید. اما در این حالت شما به جای هورمون شادی هورمون های استرس رو تولید می­کنید که عبارتند از:

آدرلانین- کورتیزول- و 8 هورمون استرس دیگر

این چرخه هم مثل چرخه حس مثبت- افکار مثبت، هم دیگه رو تقویت می‌کنه و پشت هر فکر منفی احساس منفی تولید می‌شه. باز اون حس منفی فکر منفی بعدی رو تولید می‌کنه و اون فکر منفی هم حس منفی بعدی رو خلق می‌کنه. در این حالته که بعد از ساعتی می‌بینیم که از شدت حس بد سردرد گرفتیم یا می‌خواهیم سرمون رو بکوبیم به دیوار.

اگر هم این چرخه برای ساعت‌ها ماه‌ها و سال‌ها ادامه داشته باشه، سیستم دفاعی بدن ضعیف می‌شه و نتیجه هیچ چیز جز بیماری نخواهد بود.

پس این ما هستیم که با افکار منفی و حس منفی خودمون رو بیماری می‌کنیم. یعنی در فرکانسی قرار می‌گیریم که بیماری یکی از نتایج و جذب­های حاصل از افکار منفی و احساسات ناخوشایند هست.

داستان ایجاد یک بیماری با افکار منفی( این داستان واقعیست):

در این قسمت قراره که با هم داستان بیمار شدن جسم یک خانم به دلیل هجوم افکار و حس منفی رو بشنویم. این داستان واقعیست. مرجع: کتاب ماورای طبیعی شدن دکتر جو دیسپنزا.

در یکی از روزهای تابستان خانم آنا ویلمز خبر بدی شنید. او یکی از روان درمانگران بسیار قوی بود و سالیانه بیش از ده میلیون یورو درآمد داشت. خانواده خوبی رو در کنار خود جمع کرده بود، اما اون روز خبر بدی به او رسید و اون خبر این بود:

صبح اون روز همسر آنا خودش رو از یکی از ساختمون های بلند شهر به پایین پرت کرده و مرده بود.

آنا از تعجب خشک شده بود و ناگهان درد عجیبی در سر و شکم خود حس کرد، هجوم افکار منفی احساسات منفی رو ایجاد کرد و هورمون های استرس شروع به ترشح کردند.

هورمون­های استرس او رو به حالت بقا بردن. در این حالت آدرلانین و کورتیزول به سمت دست و پا حرکت می­کنه و تا انسان بتونه بدوه یا از خودش دفاع کنه به این حالت حالت جنگ و گریز بدن گفته می­شه یا حالت بقا. خبر مرگ همسر آنا او رو تو این حالت قرار داد.

اگر این شرایط مدت زمان کمی طول بکشه بدن خودش رو به شرایط عادی برمی­گرودنه. اما اگر این شرایط زمان زیادی رو به خودش اختصاص بده؛ بدن نمی­تونه شرایط خودش رو به حالت تعادل برگردونه. آنا دقیقا دچار این حالت شده بود.

بعد از این خبر آنا مدام اون اتفاق رو در ذهن خودش تکرار می­کرد و نمی­دونست که بدن تفاوت بین خاطره و اتفاق اصلی رو نمی­فهمه( به یاد آوردن یک اتفاق با خود اون اتفاق برای مغز یکسانه و مغز متوجه این نیست که شما دارید یک خاطره رو مرور می‌کنید یا خیر در حال تجربه اون اتفاق هستید). او در واقع مدام بدنش رو تو حالت جنگ و گریز قرار می­داد.

فکر منفی آنا باعث حس منفی و حس منفی باعث ایجاد هورمون­های استرس می­شد. این چرخه هر روز برای آنا تکرار می­شد.  

مدام در حال ایجاد حس اندوه شدید، درد، احساس قربانی شدن، سوگ، احساس گناه، شرمندگی، نومیدی، خشم، نفرت، ناراحتی، تنفر، شوک، ترس، دلهره. نگرانی، کم آوردن، دلتنگی، فلاکت، ذلت، انزوا، تنهایی، بی باوری و خیانت در خودش بود.

هر بار هم که کسی از او سوال می­کرد که چرا حالش خوب نیست؟

او دوباره این جریان رو بازگو می­کرد و اون افکار منفی دوباره همون احساسات رو در درون او زنده می­کرد.

آنا دیگر نمی­توانست سر کار برود و مجبور شد مرخصی بگیرد. آنگاه بود که متوجه شد همسرش، با اینکه یک وکیل موفق به شمار می­رفت، وضعیت مالی نابسامانی برایشان به وجود آورده.

حالا او باید بدهی­های قبل توجهی رو پرداخت می­کرد، که پیش از اون حتی از وجودشون خبر هم نداشت و پولی نداشت که این بدهی­ها رو پرداخت کنه.

جای تعجب نداره که استرس احساسی، روانی و ذهنی بیشتری به استرس قبلی آنا اضافه شد و تمام زندگی او به احساسات بسیار منفی بیان شده می­گذشت.

9ماه بعد در روز 21 مارس 2008 آنا وقتی از خواب بیدار شد، از کمر به پایین فلج شده بود. چند ساعت بعد او در بیمارستان بستری شده بود و ویلچری کنار تختش قرار داشت؛ معلوم شد به بیماری التهاب سیستم عصبی مبتلا شده است.

بعد از چند آزمایش پزشکان نتوانستند علت این مشکل رو تشخیص بدن و لذا به آنا گفتند که بیماری خود ایمنی داره. سیستم ایمنی آنا به ناحیه­ی پایینی نخاع حمله کرده بود و منجر به فلج هر دو پای او شده بود. او کنترل ادرار خودش رو از دست داده بود، در کنترل مدفوع خود مشکل داشت و هیچ احساس و حرکتی در ناحیه ران و پا نداشت.

وقتی سیستمِ عصبیِ ستیز و گریز بخاطر استرس مزمن که حاصل افکار منفی و ناخوشاینده، روشن می‌شه و روشن هم می‌مونه؛ بدن از تمام ذخایر انرژی خود برای پرداختن به تهدید مداومی که به نظرش در محیط بیرون قرار داره، استفاده می­کنه.

بنابراین بدن دیگه در محیط درونی خود انرژی کافی برای رشد و ترمیم نداره و لذا سیستم ایمنی به خطر می­افته.

بخاطر تعارض درونی مداوم آنا، سیستم ایمنی او به بدنش حمله کرده بود. در نهایت او درد و رنجی رو که در ذهن خود تجربه می­کرد، بصورت فیزیکی در بدن خود ظاهر کرده بود.

آنا نمی­توانست بدنش رو حرکت بده، چون در زندگیش حرکت رو به جلو نداشت. او در گذشته گیر افتاده بو د. آنا از نظر احساسی، ذهنی و جسمی نابود شده بود و با اینکه در بهترین بیمارستان، بهترین پزشکان و بهترین داروها را در اختیار داشت، اما حالش بهتر نمی­شد. در سال 2009 یعنی دو سال بعد از مرگ همسرش، معلوم شد او دچار افسردگی شده لذا مجبور شد داروهای دیگری رو به داروهای مصرفی خود اضافه کنه.

در نتیجه حال و هوای آنا از خشم به اندوه، از رنج به ناامیدی و از ناراحتی به ترس و نفرت تغییر می­کرد. چون این احساسات براعمال او تأثیر می­گذاشت، سطح استرس او مدام داشت بالاتر می‌رفت.

سپس در بلع غذا دچار مشکل شد و معده­اش سوزش پیدا کرد؛ و برای این مشکالت جدید نیزداروهای جدیدی برایش تجویز کردند.

تفکر او دچار آشوب شده بود و نمی­توانست تمرکز کنه. او دیگر قدرت و انرژی کافی برای زندگی کردن نداشت.

البته اوضاع بدتر شد. در ماه ژانویه ی 2011 تیم پزشکی آنا، توموری را در نزدیک ورودی معده­اش پیدا کرده و تشخیص دادند که آنا به سرطان مری مبتال شده است. البته این اخبار استرس آنا را از قبل هم بیشتر کرد. پزشکان توصیه کردند آنا بصورت منظم جلسات شیمی درمانی را انجام دهد…. برای مطالعه کامل این داستان میتوانید به خلاصه کتاب ماورای طبیعی شدن دکتر جودیسپنزا مراجعه کنید.

در نهایت آنا فقط با تغییر افکار و احساس خودش بود که توانست از این فرکانس پایین جون سالم به در ببره و به زندگی عادی خودش برگرده.

باید عرض کنم او با تغییر افکار منفی به افکار مثبت و نتیجتا هم تولید احساسات مثبت بسیار با شکوه­تر از قبل از مرگ همسرش زندگی می­کنه.

بله دوستان عزیز افکار منفی برای سلامتی انسان مثل سم عمل می‌کنه اما خیلی از افراد از این موضوع اطلاع ندارند. با حس و فکر منفی خودشون رو در ارتعاش جذب بیماری قرار می‌دن. در واقع همون طور که قانون جذب در مورد پول و ثروت و خوشبختی عمل می‌کنه در مورد بیمار شدن هم با همون قدرت ظاهر می‌شه. جالبه که این اشخاص بعد از ایجاد بیماری با فکر و حس منفی خودشون رو قربانی دیگران یا شرایط دنیا و جامعه می دونن در حالی که هیچ شخصی نمی تونه فکر و احساس ما رو کنترل کنه.(مقاله هیچ شخصی توان کنترل افکار و احساس تو رو نداره)

در این مقاله با هم در مورد مطالب زیر صحبت کردیم:

1- ما یک موجود واحد و ضعیف نیستیم بلکه ما یک انرژی بی نهایت هستیم که با انرژی الکتریکی در بدن ما می شه به مدت یک هفته یک شهر رو روشن نگه داشت.

2- تو سلول های بدن ما چه خبره، افکار و احساسات ما از کجا میان و رو هم چه تاثیری دارند؟

3- با هم یک داستان واقعی در مورد خطرناک بودن افکار و احساسات منفی رو برای بدن، مورد بررسی قرار دادیم و این که چه چیزی باعث میشه که بدن در در حالت جنگ و گریز قرار بگیره. در نهایت هم به این نتیجه رسیدیم تنها راه نجات جسم از فرکانس بیماری تغییر ارتعاشه که با تغییر افکار و تغییر احساسات اتفاق می­افته.

اگر شما هم از تاثیرات افکار منفی و متعاقبا احساسات منفی روی جسم و سلامتی تجربه ای دارید؛ خیلی خوشحال می‌شیم که با ما به اشتراک بگذارین تا برای گسترش آگاهی در حوزه فرکانس با هم به جهان کمک کنیم.

امیدوارم همیشه در ارتعاش عشق و ثروت مرتعش بشین.